the lost love

طراحی های شگفت انگیز با گل و گیاه


 
نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:,ساعت 16:58 توسط qazal| |

با حس عجیبی با حال غریبی دلم تنگته
پر از عشق و عادت بدون حسادت دلم تنگته
گله بی گلایه بدون کنایه دلم تنگته
پر از فکر رنگی یه جور قشنگی دلم تنگته
کجایی که هیچکی واسه هیچکی نیست و همه دل پریشون
دلم تنگه تنگه واسه خاطراتت که کهنه نمی شن
دلم تنگه تنگه برای یه لحظه کنار تو بودن
یه شب شد هزار شب که خاموش و خوابن چراغهای روشن
من دل شکسته با این فکر خسته دلم تنگ تنگ
با چشمای نمناک دلم تنگته
ببین که چه ساده بدون اراده دلم تنگته
مثل این ترانه چقدر عاشقانه دلم تنگته
یه شب شد هزار شب که دل غنچه ی ما قرار بود واشه
تونیستی که دنیا به سازم نرقصه به کامم نباشه
چقدر منتظر شم که شاید از این عشق سراغی بگیری
کجایی کدوم روز منو با با تمام دلت می پذ
نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:,ساعت 16:51 توسط qazal| |

توکه نیستی زندگیمو زیر پای کی بریزم
واسه کی دلم بمیره وقتی تو نیستی عزیزم
 
دست سرد این زمونه دستامو ازتو جدا کرد
بازیه دوری و حسرت با دلای ما چه ها کرد
 
عشق تو توی وجودم تا همیشه موندگاره
همه آرزوم همینه که ببینمت دوباره
دوری تو داره آروم منو از پا در میاره
رنگ پیری ذره ذره تو وجودم پا میذاره
طاقت دوری ندارم تو بیا بمون کنارم
ارزونی قدم تو، همه ی دارو ندارم
ای قشنگ ترین ترانه باتو بودن آرزومه
ای تو نیمه ی وجودم بی تو عمر من حرومه
نمیذارم که جدایی عشقمو از تو بگیره
چشم به راه تو میمونم نگو اما دیگه دیره

وقتی تمام احساس دلتنگیت را با یک " به من چه "پاسخ میگیری

به کسی چه " که چقدر تنهایی " ؟
نوشته شده در چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:,ساعت 16:48 توسط qazal| |

نوشته شده در جمعه 16 تير 1391برچسب:,ساعت 19:47 توسط qazal| |

براي عشق تمنا كن ولي خار نشو. براي عشق قبول كن ولي غرورتت را از دست نده . براي عشق گريه كن ولي به كسي نگو. براي عشق مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه. براي عشق پيمان ببند ولي پيمان نشكن . براي عشق جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير . براي عشق وصال كن ولي فرار نكن . براي عشق زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن . براي عشق بمير ولي كسي رو نكش . براي عشق خودت باش ولي خوب باش

 

نوشته شده در پنج شنبه 15 تير 1391برچسب:,ساعت 20:50 توسط qazal| |


***


سالها پیش در كشور آلمان زن و شوهری زندگی می كردند که آنها صاحب فرزندی نمی شدند. یك روز كه برای تفریح به اتفاق هم از شهر خارج شده و به جنگل رفته بودند ببر كوچكی در جنگل نظر آنها را به خود جلب كرد.
مرد معتقد بود که نباید به آن بچه ببر نزدیك شد، نظر او این بود که ببر مادر جایی در همان حوالی فرزندش را زیر نظر دارد. پس اگر احساس خطر می كرد به هر دوی آنها حمله می كرد و صدمه می زد. اما زن انگار هیچ یك از جملات همسرش را نمی شنید. خیلی سریع به سمت ببر رفت و بچه ببر را زیر پالتوی خود به آغوش كشید و سپس دست همسرش را گرفت و گفت :
عجله كن! ما باید همین الآن سوار اتومبیل مان شویم و از اینجا برویم.
آنها به آپارتمان خود بازگشتند و به این ترتیب ببر كوچك عضوی از اعضای این خانواده ی كوچك شد و آن دو با یك دنیا عشق و علاقه به ببر رسیدگی می كردند.
سالها از پی هم گذشت و ببر كوچك در سایه ی مراقبت و محبت های آن زن و شوهر حالا تبدیل به ببر بالغی شده بود كه با آن خانواده بسیار مانوس بود.
در گذر ایام مرد درگذشت و مدت زمان كوتاهی پس از این اتفاق دعوتنامه ی كاری برای یك ماموریت شش ماهه در مجارستان به دست آن خانم رسید.
زن با همه دلبستگی بی اندازه ای كه به ببری داشت كه مانند فرزند خود با او مانوس شده بود ناچار شده بود شش ماه كشور را ترك كند و از دلبستگی اش دور شود.
پس تصمیم گرفت، ببر را برای این مدت به باغ وحش بسپارد. در این مورد با مسئولان باغ وحش صحبت كرد و با تقبل كل هزینه های شش ماهه، ببر را با یك دنیا دلتنگی به باغ وحش سپرد و كارتی از مسئولان باغ وحش دریافت كرد تا هر زمان كه مایل بود بدون ممانعت و بدون اخذ بلیت به دیدار ببرش بیاید.
دوری از ببر برایش بسیار دشوار بود. روزهای آخر قبل از مسافرت مرتب به دیدار ببرش می رفت و ساعت ها كنارش می ماند و از دلتنگی اش با ببر حرف می زد. سرانجام زمان سفر فرا رسید و زن با یك دنیا غم دوری، با ببرش وداع كرد.
بعد از شش ماه كه ماموریت به پایان رسید وقتی زن بی تاب و بی قرار به سرعت خودش را به باغ وحش رساند، در حالی كه از شوق دیدن ببرش فریاد می زد:
عزیزم من بر گشتم، این شش ماه دلم برایت یك ذره شده بود، چقدر دوریت سخت بود، اما حالا من برگشتم، و در حین ابراز این جملات مهر آمیز به سرعت در قفس را گشود، آغوشش را باز كرد و ببر را با یك دنیا عشق و محبت و احساس در آغوش كشید.
ناگهان صدای فریادهای نگهبان قفس فضا را پر كرد:
"نه بیا بیرون، بیا بیرون! این ببر تو نیست. ببر تو بعد از اینكه اینجا رو ترك كردی بعد ازشش روز از غصه دق كرد و مرد. این یك ببر وحشی گرسنه است."
اما دیگر برای هر تذكری دیر شده بود. ببر وحشی با همه عظمت و خوی درندگی میان آغوش پر محبت زن مثل یك بچه گربه رام و آرام بود!
اگر چه ببر مفهوم كلمات مهر آمیزی را كه زن به زبان آلمانی ادا كرده بود را نمی فهمید اما محبت و عشق چیزی نبود كه برای دركش نیاز به دانستن زبان و رسم و رسوم خاصی باشد. چرا كه عشق آنقدر عمیق است كه در مرز كلمات محدود نشود و احساس آنقدر متعالی كه از تفاوت نوع و جنس فراتر رود.
نوشته شده در سه شنبه 13 تير 1391برچسب:,ساعت 20:58 توسط qazal| |

 

ساعت ۳ شب بود که صدای تلفن، پسر را از خواب بیدار کرد.
پشت خط مادرش بود، پسر با عصبانیت گفت: چرا این وقت شب مرا از خواب بیدار کردی؟
مادر گفت: ۲۵ سال قبل در همین موقع، شب تو مرا از خواب بیدار کردی فقط خواستم بگویم تولدت مبارک.
پسر از اینکه دل مادرش را شکسته بود تا صبح خوابش نبرد.
صبح سراغ مادرش رفت. وقتی داخل خانه شد مادرش را پشت میز تلفن با شمع نیمه سوخته یافت…
ولی مادر دیگر در این دنیا نبود...

 

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 15:49 توسط qazal| |

رمان زیبا و خواندنی چشم هایی به رنگ عسل با فرمت جاوا برای گوشی های موبایلی که از این پلتفرم پشتیبانی می کنند.

 عکس   دانلود رمان چشم هایی به رنگ عسل

 

 

 

 

حجم : 491 کیلوبایت

پسورد فایل : www.mihanmobile.net

دانلود با لینک مستقیم

نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 1:32 توسط qazal| |

نایت اسکین

نایت اسکین

نایت اسکین

ادامه مطلب رو از دست ندید و نظر فراموش نشه


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 12 تير 1391برچسب:,ساعت 1:10 توسط qazal| |

سلام دوستای گلم من غزال مدیر وبلاگ هستم و مفتخرم که شما از سایت من بازدید میکنید دوستای عزیزم به علت داشتن قسمت تبادل لینک اتوماتیک خواهشمندم برای تبادل لینک ابتدا من رو با نامthe lost love و با ادرسqazale.lxb.irلینک کنید و سپس خوذتونو در قسمت تبادل لینک اتوماتیک لینک کنید خیلی خیلی خوشحال میشم لطفا پس از تبادل لینک از طریق نظرات من رو هم در جریان بگذارید سپاسگذار از شما مدیر وبلاگ

                                         

نوشته شده در یک شنبه 11 تير 1398برچسب:,ساعت 21:40 توسط qazal| |


آهنگ جدید و بسیار زیبای امیر تتلو و اردلان طعمه به نام سلام با 3 کیفیت



MP3 - 320

Amir Tataloo Ft Ardalan Tomeh - Hello 
                                                                           نظر فراموش نشه


MP3 - 128

Amir Tataloo Ft Ardalan Tome - Hello



OGG - 64

Amir Tataloo Ft Ardalan Tome - Hello

نوشته شده در یک شنبه 11 تير 1391برچسب:,ساعت 21:6 توسط qazal| |

www.AsanPic.com

 

www.AsanPic.com

 

www.AsanPic.com

 

ادامه تصاویر در ادامه مطلب


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 10 تير 1391برچسب:,ساعت 22:8 توسط qazal| |

تو این دنیا هر کسی یه نیمه گمشده داره که فقط لایق همونه پس سعی نکن در ساختن پازل زندگیت تقلب کنی

==========================

ماه به من گفت،اگر دوستت به تو پیامی نمی دهد چرا ترکش نمی کنی؟ به ماه نگاهی کردم و گفتم آیا آسمان تو را ترک می کند زمانی که نمی درخشی

==========================

دوست های واقعی مثل صبح میمونن نمیشه تموم روز داشتشون ولی مطمئنی که فردا،هفته ی بعد،ماه بعد،سال بعد….. تا ابد هستند.

==========================

ازم پرسید: دوستم داری؟ گفتم آره…گفت چقدر؟ گفتم از اینجا تا خدا…اشک تو چشاش جمع شد و گفت: مگه الان نگفتی که خدا از همه چیز به ما نزدیک تره .

==========================

دوست دارم شبی را با غمت سر کنم ….. دفتری از اشک چشمهایم تر کنم …. نام آن دفتر کنم دیوان عشق ….. عشق را عنوان آن دفتر کنم

==========================

نفسم می گیرد، در هوایی که نفس های تو نیست

===========================

ما در قفس عمر چه بیگانه نشستیم بر خاک در یار چه مستانه نشستیم در هر دو جهان عایدمان چشم تری شد بس منتظر یار که جانانه نشستیم

===========================

خاطرم نیست تو از بارانی یا که از نسل نسیم ، هرچه هستی گذرا نیست هوایت ، بویت … فقط آهسته بگو . . . با دلم می مانی

===========================

وقتی پایت خواب می رود نمی توانی درست راه بروی لنگ می زنی!وقتی قلبت خواب می رود نمی توانی درست فکر کنی عاشق می شوی

===========================

دست و پایی می توان زد، بند اگر بر دست و پاست وای بر حال گرفتاری که بندش بر دل است

===========================

انسان عاشق زیبایی نمی شود بلکه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست

==========================

غم اگر سیرم کند، غصه اگر پیرم کند، دست بزرگ آسمون اگر زمین گیرم کند بازم میگم فدات رفیق بامرام

===========================

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز، چه توان کرد که سعی من ودل باطل بود.

===========================

تک درخت خاطراتم برلب ساحل نشسته گرچه دورى ازکنارم یادتوبردل نشست

===========================

 

 

مهم نیست قشنگ باشی ،قشنگ اینه که مهم باشی حتی برای یک نفر

======================

هیچ کس برای شکست خوردن نقشه نمیکشد بلکه این نقشه است که اگر اشتباه کشیده شود به شکست میانجامد

 

 

 

 

 

=======================

 

زمانی که کنار رودخانه بودم نگاهم به قله کوه بود ، به قله کوه که رسیدم سراپا محو تماشای رود شدم

=======================

 

 

 

در زندگی مشو مدیون احساس کسی تا نباشد رایگان عمرت گروگان کسی

=======================

 

 

معمولا آدما از اینکه بعد از مرگ فراموش بشن وحشت دارن ولی چه سخته زنده باشی و فراموش بشی . . .

 

=======================

 

کاش هرگز در محبت شک نبود… تک سوار مهربانی تک نبود… کاش بر لوحی که بر جان دل است… واله تلخ خیانت هک نبود

 

=======================

برقص گویا هرگز کسی تو را نمی بیند… عاشق شو گویا هرگز کسی دلت را نشکسته است… و زندگی کن گویا بهشت اینجاست

نوشته شده در شنبه 10 تير 1391برچسب:,ساعت 22:6 توسط qazal| |

بازی آنلاین بیلیارد

بازی باحال دخترانه
بازی باحال دخترانه
بازی رایگان دخترانه
بازی رایگان دخترانه
بازی دخترانه سیندرلا
بازی دخترانه سیندرلا
بازی آنلاین آشپزی
بازی آنلاین آشپزی
بازی اینترنتی دخترانه دختر اسکیت سوار
بازی اینترنتی دخترانه دختر اسکیت سوار
بازی آرایشگری دیوید بکهام و همسرش
بازی آرایشگری دیوید بکهام و همسرش
بازی آرایشگری آرایش
بازی آرایشگری آرایش
بازی ماشین آنلاین قطار شهر بازی
بازی ماشین آنلاین قطار شهر بازی
بازی های آنلاین دخترانه لباس پوشیدن دختر
بازی های آنلاین دخترانه لباس پوشیدن دختر

نوشته شده در شنبه 10 تير 1391برچسب:,ساعت 21:59 توسط qazal| |

پسری یه دختری رو خیلی دوست داشت که توی یه سی دی فروشی کار میکرد. اما به دخترک در مورد عشقش هیچی نگفت. هر روز به اون فروشگاه میرفت و یک سی دی می خرید فقط بخاطر صحبت کردن با اون… بعد از یک ماه پسرک مرد… وقتی دخترک به خونه اون رفت و ازش خبر گرفت مادر

پسرک گفت که او مرده و اون رو به اتاق پسر برد… دخترک دید که تمامی سی دی ها باز نشده… دخترک گریه کرد و گریه کرد تا مرد… میدونی چرا گریه میکرد؟ چون تمام نامه های عاشقانه اش رو توی جعبه سی دی میگذاشت و به پسرک میداد!

نوشته شده در شنبه 10 تير 1391برچسب:,ساعت 21:36 توسط qazal| |

 

همگی به صف ایستاده بودند تا از آنها پرسیده شود ؛ نوبت به او رسید : "دوست داری روی زمین چه کاره باشی؟" گفت: می خواهم به دیگران یاد بدهم، پس پذیرفته شد! چشمانش رابست، دید به شکل درختی در یک جنگل بزرگ درآمده است. باخودگفت : حتما اشتباهی رخ داده است! من که این را نخواسته بودم؟!....

سالها گذشت تا اینکه روزی داغ تبر را روی کمر خود احساس کرد ، با خود گفت : این چنین عمر من به پایان رسید و من بهره ی خود را از زندگی نگرفتم! با فریادی غم بار سقوط کرد و با صدایی غریب که از روی تنش بلند میشد به هوش آمد!

حالا تخته سیاهی بر دیوار کلاس شده بود!

نوشته شده در شنبه 10 تير 1391برچسب:,ساعت 21:27 توسط qazal| |


Power By: LoxBlog.Com